قالب وبلاگ خیابان های نورانی همه چی از** لعیا زنگنه**



همه چی از** لعیا زنگنه**

بیوگرافی و فیلم های لعیا زنگنه

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

این پست واسه داداش گلم مهدی رضائی !!



:ادامه مطلب:
نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1398ساعت 16:29 توسط آرمان رستمی|

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1398ساعت 13:30 توسط آرمان رستمی|

 

 

 

متاسفم از لحن بدم.

 

آخه بعضی ها نمی خوان درک کنن اینجا وب یه بازیگره ن محل تبلیغات شما!

 

ی نگاه به نظرات بندازین متوجه میشین درد من چیه!

 

تازه بعضیا ک دیگه خیلی تبلیغه تایید نمیکنم!

 

خو رعایت کنین یه ذره دیگه!

 

بازم شرمنده!

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1398ساعت 18:59 توسط آرمان رستمی|

سلام دوستان من جدیدا یه اشتباهی انجام دادم بدون ذکر منبع

 

از وبلاگ خوبی مطالبی رو برداشتم اما خب کارم اشتباه بود

 

لطفا از طریق این لینک به وبلاگ ایشون سر بزنید ...

 

وب شون کامله و مطالب زیادی داره مخصوصا اینکه یه ماهی

 

میشه من آپ نکردم ... لطفا سربزنید

 

متشکرم

نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392ساعت 15:15 توسط آرمان رستمی|

مهد علیا زنی قدرتمند و بااراده بوده که ایران رو همواره عاشقانه دوست داشته...
اگر اشکال های شرعی داشته (که واقعا بعید میدونم) به خودش مربوط میشده...

چیزی که به ما مربوطه خدماتی است که برای این آب و خاک انجام داده...
دیالوگی در سریال سالهای مشروطه به امیر کبیر خطاب میشه امیر: باید بره تا کبیر شه...
امیر کارهایی که لازم بود رو انجام داد. هم به اسلام هم به  ایران خدمت کرد

اما هرکسی میاد و بعد مدتی میره این مدت دست خداس و شاید مهد علیا وسیله بوده...
و البته موضوع دیگه ای هم هست که مهد علیا فقط در عزل امیر نقش داشته

و تا حدودی با قتل امیر مخالف هم بوده... مهدعلیا فکر ازدواج با امیر رو داشته

اما وقتی امیر با خواهر شاه ازدواج میکنه به مرز جنون میرسه و شخصیتش

خاکستری میشه اون موقع است که کلنل فرانت و آقاخان نوری تمام سعی

خودشون رو میکنن تا بتونن مهدعلیا رو راضی به این کار کنن تا جلوشون رو نگیره...
این که مهدعلیا سرپرست قاتلان امیر کبیر بوده شایعاتی است که برای

بزرگتر کردن مرگ امیر به خورد مادادند...
سرپرستان حکومت باید از پس اوضاع کشور بربیان(شاهان) وگرنه قرار ن

یس صدر اعظم برای کشور با درباریان بجنگه...
فکر ما از ریشه خرابه... بیاین به روشنی نگاه کنیم...
مهد علیا زنی فوق العاده بوده که حق اونه در تاریخ بهتر از او یاد بشه...
راستی کدام مورخی زمان آخرین ملاقات امیر و مهدعلیا اون جا بوده که

بفهمه و ثابت کنه که امیر به اون روسپی گفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

متشکرم که وقتتون رو به این مطلب اختصاص دادید..


برچسب‌ها: مهد علیا,
نوشته شده در یک شنبه 14 مهر 1392ساعت 15:19 توسط آرمان رستمی|

نظر شخصی تون راجع به خانم زنگنه چیه!؟

 

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392ساعت 16:3 توسط آرمان رستمی|

ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﺪﺭ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ

ﻭﻟﯽ ﺍﮔﻪ ﭘﺪﺭ ﺯﻥ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﻨﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻘﺼﺮﯼ!

پیام اخلاقی سریال مادرانه

 

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392ساعت 12:53 توسط آرمان رستمی|

                     

لعیا زنگنه که دارای مدرک کارشناسی تئاتر از دانشگاه هنر تهران می‌باشد ،

یک دوره کلاس آموزش نقاشی را نیز گذرانده‌است. کشف استعداد هنری و

توسط استاد امین تارخ در سال ۱۳۷۱کشف و با هدایت هنری و مشاوره

قوی محمد علی کشاورز استاد ثریا قاسمی وارد عرصه تلوزیون و سینما شد.

در نیمه دوم سال ۱۳۷۵، یک شنبه شب ها سریالی خانوادگی از شبکه دو

سیما پخش می شد که در کنار سریال امام علی(ع) توانست عنوان پرمخاطب ترین

مجموعه های سیما را به خود اختصاص دهد.اما با این حال گزیده کاری

لعیا زنگنه در سال های اخیر باعث شده تا از شتاب افول این ستاره تلویزیونی بکاهد؛

بازیگری که چندان هم دغدغه ستاره شدن ندارد.

ویژه نامه «خردنامه» حدود سه سال پیش به مناسبت انتشار پرونده ای از سریال تلویزیونی

در پناه تو در قالب مجموعه های خاطره انگیز سیما، با لعیا زنگنه که برای بازی در فیلم

جرم مسعود کیمیایی به ایران آمده بود، گفت وگویی انجام داد که گزیده هایی از آن را در ادامه می خوانید.

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392ساعت 12:45 توسط آرمان رستمی|

 

 

 

با توجه به اینکه در کشور ما می‌توان از قسمت دوم یک سریال، انتهای آن را حدس زد،

بدینوسیله برخی پایان‌های موجود برای این سریال را در ادامه می‌خوانید:

پایان ایرانی:

باران می‌بارد. اردلان در تنهایی به خدا فکر می‌کند و آدم می‌شود. او به خاطر بی‌گناهی و

همکاری با پلیس، آزاد می‌شود. مریم به او بله می‌گوید. رعنا هم کم نمی‌آورد و می‌گوید

من در ایران می‌مانم و قید خارج را می‌زنم. مریم از بس خوب است قبول می‌کند که با

رعنا زیر یک سقف زندگی کند. باران باز هم می‌بارد. حاجی ثانی در حالی که کلی

نصیحت بار همه می‌کند در عرفانی خاص رحلت می‌کند. رها متحول می‌شود و در مثلث

عشقی اردلان و مریم و رعنا، فرزاد را صدا می‌کند. فرزاد عوض می‌شود و در یک کوره

آجرپزی شغل پیدا می‌کند. مادرش در حالی که باران می‌آید او را می‌بخشد و رها را برایش

خواستگاری می‌کند. باز هم باران می‌بارد. گلبانو دختر مادر فرزاد را برای پسرش خواستگاری

می‌کند و جواب مثبت می‌گیرد. محمد جواد پسر گلبانو را به سر کار می‌برد و باران می‌آید.

موبایل محمد جواد زنگ می‌خورد:
- الو محمد جواد جان! مژده بده عزیزم. داری پدر می‌شی... باران همینطور دارد می‌آید. در حیاط خانه حاجی ثانی سفره‌ افطاری پهن می‌شود

و همه با لبخند و شادی دور هم جمع می‌شوند. صدایی روی تصویر: و در یک شب

بارانی اردلان صدای کودکی دیگر را در خانه شنید و خوشبختی‌اش پایدار شد.

(پایان های ایرانی-رمضانی،امریکایی،روسی،هندی و کره ای را در ادامه مطلب دنبال کنید)

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در یک شنبه 27 مرداد 1392ساعت 10:14 توسط آرمان رستمی|


رها: بابا من دوستون دارم...
اردلان: دیگه به کارم نمی یاد.

به مادری که خون برام فروخت

تا درس بخونم قسم... دیگه

به کارم نمیاد.
رها: پس به کارتون نمی یاد?!

دوست داشتن مریم زمان چی

به کارتون میاد؟؟
اردلان: زندگی دفتر مشق مداد

نوشت نیست که هر موقع خواستی

برگردی پاکش کنی و از نو بنویسی،

اگه میشد بر می گشتم...
رها: مریم زمان و می نوشتی؟؟

(بقیه در ادامه مطلب)

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در شنبه 26 مرداد 1392ساعت 18:51 توسط آرمان رستمی|

اردلان: رعنا فتنه س...
رها: چرا فتنه شد؟! چون بهش ظلم شد، نه؟

*********

رعنا: رها کجاست؟


اردلان: بریم آقا...

رعنا: تو اینجا چی کار می کنی؟ برای چی اومدی؟

اردلان: چون اونی که از رها خواسته بودی بیاد مرخصت کنه
دیگه وجود نداره.

رعنا: یعنی چی؟

اردلان: یعنی نایب مرده... کشته شده.

رعنا: تو کشتیش؟؟

(بقیه در ادامه مطلب)

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در شنبه 26 مرداد 1392ساعت 18:40 توسط آرمان رستمی|

نامه ی زینت الملوک به سرگرد فتاحی در سریال مدار صفر درجه

"با دکلمه لعیا زنگنه (زینت الملوک جهانبانی)"

در سریال به یاد ماندنی "مدار صفر درجه" کار زیبای آقای حسن فتحی

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در جمعه 25 مرداد 1392ساعت 20:19 توسط آرمان رستمی|

 

لعیا زنگنه(زینت الملوک)

 

 

 

سرگرد بهروز فتاحی(پیر داغر)

 

دیالوگ قسمتی از بازجویی سرگرد فتاحی(پیر داغر) از زینت الملوک(لعیا زنگنه)

 

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در جمعه 25 مرداد 1392ساعت 20:8 توسط آرمان رستمی|

 

لعیا زنگنه(زینت الملوک) و آتنه فقیه نصیری(خواهر حبیب پارسا)

 

(بقیه در ادامه مطلب)

 

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در جمعه 25 مرداد 1392ساعت 19:54 توسط آرمان رستمی|

نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392ساعت 13:39 توسط آرمان رستمی|

 

اگه گفتی اشتباهش کجاست؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد

 

خوب دیگه نگرد اشتباهی نداره ثواب ختم یه قرآن را بردی منم تو ثوابتون شریکم

 

منبع:

 

 

 

 

www.dorsajamali.loxblog.com/

نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392ساعت 19:25 توسط آرمان رستمی|

نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392ساعت 15:31 توسط آرمان رستمی|

 

سينا، جواني جنوبي، براي يافتن يك شغل مناسب به تهران ....

 

a


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 15:5 توسط آرمان رستمی|

 

طاهر كه برخلاف نظر خانواده اش با روجا ازدواج كرده، در شب تولد دختر خردسالش براي
او هديه اي دريافت مي كند كه بعداً معلوم مي شود از طرف مردي ناشناس ....

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 15:3 توسط آرمان رستمی|

 

مينا اخوان به دوستش آسيه قول مي دهد كه آن را به محل امني برساند، چرا كه نيروهاي
سازمان ساواك....

 

 

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 14:58 توسط آرمان رستمی|

سيامك، جواني كه تا زباله شدن رفته است، ليست بيست و پنج جوان در جيب اوست كه بايد
به آنها مواد مخدر از نوع پيشرفته ترين تا ...

 

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 14:49 توسط آرمان رستمی|

 

مهران، فرزند جوان خانواده اي مذهبي، به رغم مخالفت خانواده و به خصوص پدرش با
ترانه كه به اصول اخلاقي خانواده پاي بند .....

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 14:48 توسط آرمان رستمی|

 

داستان خبرنگاري است كه در يك روز كاري خود با حوادثي در سطح شهر روبه رو مي شود.

 

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 14:42 توسط آرمان رستمی|

 

داستان مردي است كه پس از رهايي از زندان، براي پيدا كردن همسر سابق و فرزندانش به
ملاقات يكي از دوستان قديمي خود مي رود.

 

نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 14:30 توسط آرمان رستمی|

رويا فارغ التحصيل رشته موسيقي از وين تصميم دارد آنچه را كه مي انديشد....

 

 

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392ساعت 14:30 توسط آرمان رستمی|

دوستان حتما متوجه شدید که قالب وبلاگ تغییر کرده..

بعله خب..

آخه خانم زنگنه گفتند که رنگ زرد رو دوست دارند.

این قالب رو هم به افتخار ایشون انتخاب کردم که زرده!

نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392ساعت 11:46 توسط آرمان رستمی|

 

دوستان من ترجیحاً یه توضیحی بدم.

 

تو کامنت ها بعضی ها صحبت هاشون با خانم زنگنه رو به من گفتند.

 

متاسفانه خانم زنگنه نه تنها مدیر وبلاگ نیست،بلکه حتی بعید میدونم از حیات چنین وبلاگی حتی با خبر باشند.

 

و در آخر این که من خانم زنگنه نیستم و تنها یک طرفدار ب اسم آرمان رستمی 24 ساله هستم.

 

ببخشید وقتتون رو گرفتم حالا شما رو دعوت به مطالب روبه رو میکنم اخباری از خانم زنگنه ک رو به رو پیشکش شما کردم...

 

 

 

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392ساعت 17:49 توسط آرمان رستمی|

 

پسری دختره زیبایی را دید،شیفتش شد…

 

چند ساعتی با هم تو خیابون قدم زدن که یهو..!

 

بنز گرون قیمتی جلو پاشون ترمز زد…

 

دختره به پسره گفت:

 

خوش گذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای…

 

نشست تو ماشین راننده بهش گقت:

 

خانم ببخشید من راننده این آقا هستم لطفا پیاده شید!                        

 

 

 

 



نوشته شده در پنج شنبه 17 مرداد 1392ساعت 11:58 توسط آرمان رستمی|

 

من یه صحبت جدی دارم با آقای جواد افشار ، آقای محمدرضا شفیعی و مخصوصا آقای سعید نعمت اله!!

 

آقایون این بود جواب اعتماد یک ماهه ی ما به شما؟؟

 

با یک سریال که از همه جهات خوب بود وارد تلوزیون شدید و از همون اول با یه متن عالی مخاطب و جذب کردید بعد

 

درست زمانی که مخاطب با توجه به عقبه ی سریال توقع یک پایان عالی داشت،شما سر و تهش رو هم آوردید.

 

به نظر من همون قدر که مریم یه زمانی شکست عشقی خورده بود، رعنا هم با احساساتش بازی شده بود. به اندازه ی هجده سال!!

 

همون قدر که مریم عاشق اردلان بود ، رعنا هم بود شایدم خیلی بیشتر!

 

اون وقت تو قسمت آخر یهو اردلان برمیگرده میگه مریم! تو زندگیم فقط به دو نفر بدهکارم. یکی تو ،یکی مادرم!پس رعنای بیچاره چی!؟

 

این همه سال بازیش داده عب نداره؟؟

 

حتی آخر فیلم بچه ها هم رفتن پیش مریم!

 

خو حداقل باید این اجازه به رعنا داده میشد که دل بچه ها رو بدست بیاره...

 

اون وقت فیلم حتی به ما نگفت رعنا چی کار کرد موند یا رفت!

 

ما تو قسمت آخر منتظر یه پایان عالی بودیم اما خب مثل اینکه این قسمت برخلاف بیست و هفت قسمت قبل از کیفیت پایینی بر خوردار بود.

 

به هر حال از شما متشکرم. درکل اگه قسمت آخر رو در نظر نگیریم سریال فوق العاده و بسیار خوبی بود.

 

به امید دیدن از این نوع سریال ها با پایان های شیرین تر!

 

خسته نباشید،یا علی!

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 مرداد 1392ساعت 11:25 توسط آرمان رستمی|

این روزها خبر حضور لعیا زنگنه بر صحنه تئاتر با نمایش "شب به خیر کوچولو" به کارگردانی

فرشاد منظوفی نیا بهانه ای شد تا در تمرین این اثر نمایشی پیش از اجرا در مرحله بازبینی

سی و یکمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر گفتگویی کوتاه را با این بانوی هنرمند داشته باشیم.

 

 
 

:ادامه مطلب:
نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392ساعت 13:16 توسط آرمان رستمی|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

Design By : RoozGozar.com